صورتی لحظهای ک ماسکشو ورداشت ، کمیاز چهرهی اصلی خودشو دید .چهره پوکر ، بدون حس ، بدون خنده دید .زل زده بود ب من .هیچی براش مهم نیست .هیچکس براش مهم نیست .همهی اون شادی و شعف و خندهها ک همش ریخت .نمیدونم این چهرهای ک دیدم چهرهی دائمیصورتیه یا فقط اون لحظه اینطور بود .
همینی ام که هستم بازدید : 449
شنبه 2 آبان 1399 زمان : 1:38