loading...

🌸من جـــــان ِجــانـان🌸

يه وبلاگ شخصي

بازدید : 308
جمعه 21 فروردين 1399 زمان : 3:41

من دمدمای صبح ک تو حالت خواب و بیداری بودم همچنان حس بدی ک دو روزه دارم رو داشتم و دعا کردم یه جوری برطرف شه .دوباره خوابیدم خواب دیدم ک با دوچرخه‌ام دیدن مردی میانسال ب مغازه اش میرم .۴۵ ساله ک خیاط هم هست .اون منو خیلی دوس داره .وقتی از خواب بیدار شدم دیگ حس ناراحتی نداشتم . نیاز ب دوست داشته شدن و توجهم تو خواب رفع شد .چقد خوبه ادم گره‌های روحیش تو خواب باز شه .


یه بخش خوابم خیلی جالب بود . من یک روز در میون امتحان داشتم و واسش میرفتم یه شهر دیگ و فرداش برمیگشتم تهران .اون روزای ک شهر دیگ بودم وقتی میخوابیدم توی خواب میرفتم مغازه اش دیدنش و میدیدم نیست میرفتم سر یخچالش 😅 شیر موز کاکائویی داشت (میدونست دوس دارم میخرید) میخوردم .بعد میومد منو میدید .تو ینی واقعیت میومد مغازه اش و با من مواجه میشد (درحالیک من از خوابم پرواز کردم رفتم اونجا) .بعد میگفتم بهش اره من از تو خواب اومدم اینجا ولی در واقع اون شهرم و فردا میام تهران و ازین حرفا .چند بار اینکارو تکرار کردم .یه بارش گف نرو حرف دارم .گف میخوام ازین شهر برم اومدی بیا کتاب و دوچرختو بردار ک جا نمونه .گفت میره شهری ک درخواست کار اونجا زیاد داره . یکم ناراحت شدم و بعد بیدار شدم

منجی در آیینه است...
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی